تجاوز جمعی، خشونت همگانی

 

جعفر پویه

تجاوز جنسی نوعی خشونت است. تجاوز جنسی جمعی، خشونت دهشتناکی است که حاصل فشارهای بیش از حد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حاکمیت استبدادی بر مردم است. بروز این گونه خشونت همچنین می تواند حاصل تبعیض سیستماتیک جنسیتی ای باشد که از ایدیولوژی حاکم نشات می گیرد. اگر خشونت در تجاوز جنسی متبلور شود، آنوقت تجاوز گروهی را می توان اوج گسیختگی اخلاقی جامعه در اِعمال خشونت دانست. هرچند این موضوع نمی تواند اندکی از دهشتناکی تجاوز جنسی فردی بکاهد.

این روزها خبرهای زیادی از وقوع تجاوزهای جمعی از شهرهای مختلف کشور به گوش می رسد. ابراهیم رییسی، معاون اول قوه قضاییه رژیم به خبرنگاران می گوید:"یک سری به دادگاه کیفری همان شهری که پرونده تجاوزش رسانه ای شده بزنید، می بینید که دهها مورد از این پرونده ها که رسانه ای نشده در حال رسیدگی است."

 

بنابر اعتراف رییسی، آمار این گونه جنایات بسیار بالاتر از آن چیزی است که این روزها در خبرها به آنها اشاره می شود. رویه رژیم جمهوری اسلامی تا کنون این گونه بوده است که در مورد این دسته از پرونده ها سکوت کند تا کشور تحت حکومت ولایت فقیه، نماینده خود خوانده خدا و نایب امام زمان را منزه تر از آن چیزی که هست، نشان دهد. اما همه تلاش رژیم برای سرپوش گذاشتن بر این جنایات، ناکام مانده و گاه بعضی از پرونده ها آن چنان سروصدایی برپا کرده است که دیگر به هیچ وجه مخفی کردن آن امکان پذیر نیست. بعد از افشای این جنایات نوبت توجیه گران و یاوه بافان عمامه به سری که نان حاکمیتی فاسد را می خورند می رسد تا یک صدا دم بگیرند و داد و هوار راه بیندازند که اگر "مردم به دستورات شرعی عمل کنند" اگر "زنان حجاب خود را رعایت کنند" اگر .... این گونه اتفاقات نمی افتد. یعنی، قربانیان را مقصر قلمداد کردن و آنان را باعث و بانی فجایعی دانستن که ریشه در جایی دیگر دارد، چرخه ای را به تکرار وا می دارد که حاصل آن چیزی جز تباهی و نابودی بسیاری از بنیانهای اخلاقی و اجتماعی جامعه نیست. اما این همه فجایع از کجا نشات می گیرد؟ و چرا جامعه ما به این جا رسید؟ برای رسیدن به سرچشمه این بیماری که جامعه ما درگیر آن شده است، باید به گذشته بازگشت و چرایی این بیماری و از هم گسیختگی را در عملکرد حاکمان جستجو کرد.

 

خُدعه سنگ بنای کج

بنیانگذار رژیم جمهوری اسلامی، آیت الله خمینی کسی است که سنگ بنای این عمارت فساد پرور و مفسد را گذاشت. هنگامی که نخستین رییس جمهور "نظام" از خمینی درباره قول و وعده هایش در پاریس در مورد آزادی سیاسی و مطبوعاتی و پوشش و ... سووال کرد و علت خُلف وعده او را جویا شد. خمینی بدون هیچ رودربایستی ای گفت:"خُدعه کردم".

خُدعه یعنی فریب، نیرنگ، حیله و دروغ. در فرهنگ ما خُدعه گری، فریبکاری، دروغگویی و نیرنگ بازی عملی زشت و ناپسند است. حیله گر کسی است که به او هیچ اعتمادی نیست، نیرنگ باز را باید طرد کرد. اما خمینی که آیت الله است و خود را پاسبان روحانیت جامعه جا زده، نیرنگ بازی و فریبکاری را نه تنها زشت نمی شمارد، بلکه به آن افتخار هم می کند و با سربلندی از خُدعه خود حرف می زند. همو در ادامه برای حفظ قدرت اش مردم را تشویق به جاسوسی از یکدیگر می کند و به همین هم بسنده نکرده، بلکه در زندانها به اذن او به زندانیان سیاسی مقاوم تجاوز جنسی می کنند. به دستور او و دیگر آیت الله ها، دختران نوباوه میهن که در دست جلادان آنها اسیرند را قبل از اعدام مورد تجاوز جنسی قرار می دهند. این رویه خدا پسندانه خمینی و دار و دسته جنایتکار او تبدیل به یک قانون نانوشته شده و همه جا از آن صحبت می شود. برای ایجاد ترس و وحشت، برای ترساندن پدرها و مادرها در کنترل بیشتر فرزندان خود و جلوگیری آنان از فعالیت سیاسی، تجاوز جنسی دایم به رخ کشیده می شود و درباره آن گفتگو می شود. در یک کلام، تجاوز جنسی یکی از شیوه های رسمیت یافته حکومت برای اعمال اقتدار سرکوب بوده و هست.

 

از سوی دیگر، پاسداران و کمیته چیهای سالهای اولیه، افرادی همچون "اسمال تیغ زن"، زنان و دختران زیبارو را در خیابان به دلایلی واهی دستگیر کرده و بعد از تجاوز جنسی به شرط این که دهانشان را ببندند، رها می کردند. هرچند تعداد بسیار زیادی از این زنان و دختران به قتل رسیده اند و یا بعد از رها سازی، اقدام به خودکشی کرده اند. افراد کمیته چی به بسیاری از زنان و دخترانی که در خیابانها به دلایلی همچون بد حجابی، بی حجابی و ... دستگیر می کنند، تجاوز جنسی کرده اند. همین گونه است در مورد پسران جوانی که به دست این افراد گرفتار شده اند، از تجاوز جنسی در امان نبوده اند.

به زبان ساده، رژیم جمهوری اسلامی که کُوس زُهد و پارسایی رهبران و سردمداران آن گوش فلک را کر کرده است، تجاوز جنسی را یکی از راههای حفظ نظام خود می داند و آن را به صورت سیستماتیک به کار می گیرد.

همچنین قوانین تبعیض آمیز رژیم جمهوری اسلامی نه تنها زنان را نصف مردان، بلکه برده هایی جنسی می داند که از کمترین حقوق اجتماعی برخوردارند. زنان، شهروندان درجه دوم اند و به دلیل زن بودن از بسیاری از مزایای اجتماعی محروم هستند. آنها به دلیل جنسیت شان دایم مورد یورش عوامل حکومت قرار دارند و به شیوه های مختلف سرکوب می گردند. این شیوه و برخورد تبعیض آمیز، آموزشی غلط را در بین بسیاری از مردان دامن می زند که، زن همچون ملک مرد و متعلق به اوست، می توان با او همچون برده های جنسی برخورد کرد. در این گونه موارد حتا اگر شکایتی به دادگاه از سوی زنی برده شود، حق با مرد است و او از قبل محکوم دادگاههایی است که قوانین شرعی را سرلوحه خود قرار داده اند. این تبعیض سیستماتیک نیز دست بسیاری از مردان کم فرهنگ و یا خشن را باز می گذارد تا بدترین نوع برخورد را با زنان داشته باشند و ترسی از تعقیب قانونی به خود راه ندهند. این گونه است که از یک سو از نظر سیاسی و حکومت داری، رهبران و بلند پایگان رژیم ولایت فقیه و در راس آنها خمینی، تجاوز جنسی را به عنوان یک شیوه سرکوب نهادینه می کنند و از سوی دیگر، قوانین شرعی دست ساز آخوندها، تبعیض جنسی را تثبیت کرده و با تبلیغ آن دایم همچون مزاحمی برای خانواده و زنان شرافتمند ایران به کابوس بدل می سازند. طرحها و گشتهای رنگارنگ راه انداخته می شود، زنان و دختران به جرمهایی همچون بد حجابی، بی حجابی، رو سری رنگین و ... مورد اذیت و آزار قرار می گیرند. در ملاءعام اقدام به ضرب و شتم آنان می کنند و دستگیرشدگان را با انتقال به مراکز حکومتی مورد تحقیر جنسی و جنسیتی قرار داده، پس از اذیت بسیار با دریافت باج نقدی یا سند آزاد می کنند.

منهای قوانینی که به صورت مستقیم به موضوع جنسیت و جنسی سروکار دارد، سرکوب سیستماتیک و روزانه مردم به دلایل مختلف می تواند ناهنجاری و خشم فرو خورده را برهم تلنبار کند. دستگیری به دلایلی واهی و ضرب و شتم جوانان در محیطهای عمومی نمونه هایی است که روزانه به وفور در سطح شهرها مشاهده می شود. این گونه برخوردها نه تنها چاره هیچ کاری به شمار نمی رود، بلکه باعث می شود تا روح و روان مردم دچار آسیب شود و خشم و غضب ناشی از این این گونه اعمال، انباشته شده و فرد را به سوی جرایمی مختلف رهنمون شود. پناه بردن به الکل و مواد مخدر از اشکال فرار از این فشارهای بی اندازه است. همچنین فقر و بیکاری از یک سو و دستمزد ناچیز در صورت داشتن شغل که به دلیل گرانی و بحران اقتصادی کفاف امورات یک زندگی را نمی دهد از سوی دیگر، دست به دست هم داده و بنیانهای خانواده را مورد هجوم قرار می دهد. آمارهای سرسام آور طلاق و فروپاشی خانواده ها نشانگر عدم تطابق توان زنان و مردانی است که در زیر بار فشارهای گوناگونی که رژیم بر آنها وارد می کند، کمر خم می کنند و راه چاره را در جدایی می بینند. این فروپاشی بنیانهای خانواده خطری است که جوامعی همچون ایران را تهدید می کند و باعث ناهنجاری های بسیاری می گردد. این حرف هیچ ربطی به تقدس خانواده نداشته و تلاشی برای قدسی کردن آن نیست، بلکه بررسی آسیبهایی است که فشارهای سیستماتیک و قانونی شده رژیم بر مردم وارد می کند و آنان نادانسته تاوان آن را در فروپاشی کانونهای خانواده یا گرفتاری در چنبر اعتیاد و یا بزهکاریهای دیگر می پردازند.

 

عدم آزادی، رشد آسیب

نبود آزادی به طور عام و فُقدان آزادی به طور خاص یکی از بلایایی است که جامعه ما از آن رنج می برد. هرچند آزادی سیاسی و بیان می توانند سنگ بنای خیلی از آزادیهای دیگر باشد، اما سختگیری رژیم ملایان بر مردم ایران به حدی است که ما را ناچار می کند تا به مقوله آزادی در اشکال مختلف آن بپردازیم و عدم وجود آن در موقعیتهای مختلف را باعث بروز ناهنجاریها و فشارهای روحی و روانی متعدد بدانیم. رژیم ولایت فقیه با برپایی گشتهای مختلف "امنیت اجتماعی، کنترل حجاب، امنیت اخلاقی و ..." و دخالت در نوع پوشش مردم به ویژه بانوان، کار را به جایی رسانده است که هرکس به هر شکلی لباس بپوشد، منهای آن چیزی که رژیم نام آن را "حجاب برتر" گذاشته، مورد اذیت و آزار قرار می گیرد. سخت گیری در نوع تن پوش به ویژه در فصل گرما، گله های اوباش حکومتی را به خیابانها سرازیر می کند. آنها با دست باز، بدترین برخوردها را با زنان و مردان جوان انجام می دهند و در انظار عمومی به تحقیر آنان می پردازند. اقدام به ضرب و شتم با شدیدترین وجه ممکن در محیط عمومی به دلیل یک اعتراض ساده به عمل گزمه های حکومت برای زهر چشم گرفتن از دیگران، اتفاقی است که هر روزه می توان آن را به چشم دید. این تحقیر عمومی و سیستماتیک که در زمانهای متفاوت اتفاق می افتد، می تواند خود باعث بروز فشارهای روانی و خسارت وارد کردن به افرادی شود که مورد این خشونتها واقع شده اند. همچنین بسیاری از مردم با مشاهده این برخوردها احساس ناامنی و تحقیر کرده و دچار آسیبهای روحی شده و بیمار می شوند.

 

از نبود آزادی پوشش گرفته تا عدم آزادی رفت و آمد و روابط آزاد بین دو جنس می تواند خود ناهنجاریهای بسیاری را دامن زند. به تازگی رژیم تصمیم به تفکیک جنسیتی دانشگاهها گرفته است. جدا کردن دختران و پسران دانشجو گذشته از اینکه دون شان آنهاست، نشان از سختگیری و فشاری دارد که رژیم بر دانشجویان وارد می کند. ترس و وحشتی که رژیم از عاقبت در یک کلاس درس نشستن دو فرد غیر همجنس تبلیغ می کند، کار را به جایی می رساند که همان حداقل ارتباط بین افراد غیر همجنس یک اجتماع از آنها دریغ شود. به همین دلیل آنها حداقل شناخت از یکدیگر را دارند و در قرن بیست و یکم، افراد یک جامعه تحصیل کرده از برقراری حداقل ارتباط با غیر هم جنس ممنوع می شوند. این همه مستقل از آنچه است که رژیم در غالب قوانین شرع تبلیغ می کند می تواند خود به کابوسی تبدیل شود که در اتفاقات وحشتناک دیگری بروز پیدا کند.

 

در این مقدمه طولانی، به زمینه های بروز ناهنجاری و فشارهای روحی و روانی نگاهی سردستی انداختیم تا به صورت حداقلی به ریشه های رویدادهایی بپردازیم که این روزها در سطر اخبار با نام تجاوز گروهی خود نمایی می کند.

هرچند عوامل رژیم سعی دارند تا ریشه تجاوزهای گروهی را در فشار جنسی و یا نیازهای جنسی اعلام کنند، اما برای بسیاری معلوم است که تجاوز گروهی و حتا فردی بروز نوعی خشونت است. این بروز یافتگی عریان خشونت هیچ ربطی به فشارهای جنسی و نیاز به آن ندارد، بلکه حاصل فشارهای اجتماعی و آسیبهای روحی و روانی است که ریشه در سرکوبهای سیستماتیک و سختگیری و قوانین رژیم دارد.

تجاوز جنسی نوعی خشونت و یکی از اشکال بسیار وحشتناک آن است. همانطور که تجاوز جنسی در زندانهای رژیم اِعمال خشونت برای شکستن و نابودی زندانی سیاسی است، به همان دلیل نیز اعمال تجاوز دست جمعی مشابه اعمال خشونت گله های اوباش حکومتی در خیابانها علیه جوانان مردم در شکل دیگر است. به فرض این که این گله های اوباش که اقدام به تجاوز جمعی می کنند، وابسته به نهادهای حکومت نباشند که بسیار بعید است، باز هم عمل آنها نوعی بازتاب همان اعمال خشونت گله های اوباش حکومتی علیه مردم در شکل و فرم دیگری است. خشونت، خشونت است. همگانی کردن خشونت کاری است که رژیم هر روزه به آن اقدام می کند. شلاق زدن در ملاءعام، اعدام در ملاء عام، دستگیری زنان و دختران به شیوه های زننده در ملاءعام، ضرب و شتم کسانی تحت نام اوباش به شکلی بسیار وحشیانه در ملاءعام، حضور گشتهای رنگارنگ برای ترس و وحشت در ملاءعام؛ همه و همه اعمال خشونت و تبلیغ حشونت به شیوه های مختلف توسط رژیم است. این خشونت همگانی شده حکومت که در اشکال مختلف زور گویی به مردم بروز پیدا می کند، آن قدر شدید است که بعضی از شهروندان برای فرار از آن هیچ کاری نمی توانند بکنند. این آغاز یک خود تخریبی و دست یازیدن به اعمالی است که به اشکال مختلف تحت نام بزهکاری نامیده می شود. خشونتی که توسط حکومت نهادینه شده، در جامعه به اشکال مختلف بازتاب پیدا می کند. درگیریهای گروهی که گاه منجر به قتل و ناقص شدن تعدادی از طرفین می گردد، عدم بردباری شهروندان در مقاطع مختلف و اقدام به دعوا و درگیری به دلایلی بسیار کوچک و ناچیز، بروز خشونت در خانواده و ضرب و شتم فرزندان نمونه هایی است که بسیار دیده می شود. کودک آزاری و اقدام به اذیت و آزار کودکان به حدی که گاه منجر به مرگ و یا نقص عضو آنان شده است، شکل دیگری از این ناهنجاری است. خشونتی که مردم به طور روزانه تحت آن قرار دارند و تبلیغی که رژیم و حکومت برای همگانی کردن آن می کند، باعث فرو ریختن قبح این عمل شده است. به همین علت بسیاری از افرادی که دست به خشونت زده اند، انجام این عمل را حتا حق خود نیز می دانند. آن چنان که بعضی از والدینی که کودکان خود را به شدت شکنجه کرده و تحت آزار و اذیت قرار داده اند، نه تنها از سوی رژیم مورد پیگرد قرار نمی گیرند، بلکه انجام این عمل غیر انسانی حق آنان دانسته شده و این گونه کودکانی بیگناه و بی پناه در چنگال افرادی که تنها پدر یا مادر آنها هستند، اسیر شده و دایم مورد این اعمال غیر انسانی قرار می گیرند. بدیهی است که چنین کودکانی نه تنها سالم بزرگ نخواهند شد، بلکه در آینده می توانند حامل عقده هایی بزرگ باشند که امکان فرا روییدن آن به جنایاتی بسیار بزرگ بعید به نظر نمی رسد.

 

چاره حکومت، سرکوب بیشتر است

بعد از انتشار خبر تجاوز گروهی در خمینی شهر از توابع اصفهان، خبر تجاوز دست جمعی عده ای در شهر کاشمر منتشر شد. بعد از آن مشخص می شود که چند اوباش به مطب بانوی دکتری در یکی از توابع بندر گز گلستان وارد شده و پس از تجاوز به او، راه خود را گرفته و رفته اند. همچنین است خبر تجاوز به دختر جوانی در همین شهر و قتل او در پایان عمل تجاوز کارانه.

سالهاست که آیت الله های حکومتی در مورد بد حجابی و برخورد شدید با آن همچون اوباشان و قداره بندان چاله میدان، عربده می کشند. روا دانستن قتل زنان بد حجاب و یا تن فروش و دست باز عوامل حکومت در برخورد با زنان و دختران در خیابانها، فجایع بزرگ و کوچکی را دامن زده است. قتل چندین زن و دختر به دست چند اوباش بسیجی در کرمان از نمونه هایی است که می شود به آن استناد کرد. این افراد که اقدام به دستگیری، تجاوز و قتل این زنان و دختران با همراهان شان کرده بودند، عمل خود را پیروی از فتوای مصباح یزدی اعلام کردند. این گونه آنها نه تنها به جرم قتل و تجاوز مجازات نشدند، بلکه تحت تعقیب نیز قرار نگرفتند و آزاد شدند.

 

همچنین قتل چندین زن به دست سعید حنایی، بسیجی معروف در مشهد نمونه دیگری است. هرچند سعید حنایی به دلیل سر و صدای زیادی که به عمل آورد، به اعدام محکوم شد، اما تا مدتها تلویزیون و رادیوهای حکومتی در حمایت از او برنامه ساختند و این بی شرمی را به جایی کشاندند که فرزند خردسال او را در تلویزیون وادار کردند که بگوید، بزرگ که شد دلش می خواهد اعمال پدرش را ادامه دهد. آیا این تبلیغ قتل و تجاوز و خشونت از سوی حکومت به شیوه ای بسیار علنی بی شرمانه نیست؟ آیا این تبلیغ و تشویق افراد دیگر برای دست زدن به اعمال مشابه نیست؟

نمونه های بسیاری از این گونه پرونده ها و برخوردهای بی شرمانه حکومت با آن را می شود نام برد، زیرا این رفتار و انجام جنایتی به نام تجاوز و قتل در نگاه بسیاری از ایدیولوگهای حکومتی نه تنها مذموم نیست، بلکه کسانی که این اعمال را انجام داده اند به وظیفه شرعی و دینی خود عمل کرده‌اند. این یعنی تشویق و تبلیغ تجاوز و قتل به وسیله حکومتی که خود در زندانهایش دست به جنایاتی مشابه می زند.

بعد از رسانه ای شدن خبر تجاوزهای گروهی، سردمداران حکومت بار دیگر زنان و دختران ایرانی را مقصر دانسته و فرماندهان و اعضا بلند پایه دستگاههای سرکوب شروع کرده اند و به خط و نشان کشیدن برای زنان و دختران. آیت الله مکارم شیرازی، از مراجع تقلید قم تاکید می کند که دلیل افزایش جرم و جنایت و تجاوز، "بدحجابیها، اختلاطها و انتشار سی‌دیهای مستهجن و ارتباطهای زن و شوهر با افراد دیگر" است.

تجاوز گروهی عده ای اوباش، فرماندهان دستگاه سرکوب را به میدان کشیده و آنها اعلام کرده اند که "طرح امنیت اخلاقی" را برای برخورد با بد حجابی اجرا خواهند کرد. احمد رضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی می گوید:"اجرای طرح امنیت اخلاقی بنا به مطالبات مردم از پلیس صورت گرفته و تا رفع دغدغه های مردم ادامه خواهد داشت."

اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی نیز از برخورد شدید با بد حجابی خبر می دهد و می گوید:"در صورتی که به شرایط مطلوب نرسیم، شدت برخوردها افزایش می یابد."

یعنی، مقصر تجاوزهای گروهی، زنان و دخترانی هستند که اندکی روسری آنها عقب رفته است و یا برای تنوع لباسهای رنگی و زیبا پوشیده اند. این گونه، این تجاوزها بهانه ای شده است تا سرکوبگران عربده کش، همچون احمدی مقدم تهدید کنند که در صورت عدم موفقیت "شدت برخوردها افزایش خواهد یافت". بیش از سی سال است که سرکوب عیان و عنان گسیخته در خیابانها انجام می گیرد. این سرکوبها باعث شده است که مردم در خیابان احساس نا امنی کنند. این حس نا امنی مستمر، دایم روی اعصاب و روان مردم فشار می آورد و آنان را از نظر روحی بیمار کرده است. اما رژیم به جای چاره کار اعلام می کند که خشونت را افزایش خواهد داد. با این حساب از خشونت، خشونت زاییده می شود و کار به جایی می رسد که هیچکَس در هیچ موقعیتی احساس امنیت نکند. ابراهیم رییسی، معاون قوه قضاییه در مورد تجاوزهای گروهی می گوید:"مردم به زودی می توانند شاهد صدور احکام متهمان حوادث کاشمر و خمینی شهر اصفهان باشند."

 

این یعنی دستگاه قضایی رژیم وعده خشونت بیشتر و اعدام دست جمعی می دهد. به زبان دیگر، اگر تجاوز جمعی، خشونت هولناکی است، باز رژیم پاسخ آن را با خشونتی جمعی یعنی، اعدام گروهی خواهد داد. و این گونه این چرخه معیوب خشونت زایی همچنان ادامه پیدا می کند. رژیم و دستگاه خشونت زای آن هرگز به این فکر نمی کند که سیاست سرکوب عریان و خشونت در ملاءعام چاره این کار نیست. آنان به ناهنجاریها و مشکلات اجتماعی و سیاستهای فرهنگی و اجتماعی ناهمساز خود با نیازهای روزمره مردم توجه نکرده، بلکه همچنان در بوق خشونت دمیده و همگان را از پیامدهای آن می ترسانند و تشویق می کنند تا برای چاره کار، به رعایت قوانین شرعی و عهد بوقی آنان روی آورند. یعنی، آنها از این فرصت استفاده کرده و سعی دارند روی موج انزجار همگانی نسبت به این گونه اعمال، نظرها را به قوانین شرعی جلب کنند. در حالی که ریشه این اعمال در خشونت سیستماتیک همه این سالهای حاکمیت ناشی از توسل به قوانین شرعی نهفته است. این سیاستهای سختگیرانه و خشونت عریان و شرعی حکومت است که کار را به این جا کشانده است. از پرده بیرون افتادن رفتاری که رژیم با جوانان دستگیر شده در زندان کهریزک کرد، نشان داد که برای حفظ قدرت، خامنه ای نماینده خود خوانده خدا بر روی زمین، هر عملی را جایز می داند، همچنان که خمینی در دهه 60 جایز می دانست. رفتار بیشرمانه جلادان قوه قضاییه و وزارت اطلاعات و باز گذاشتن دست اوباش و اراذل در تجاوز جنسی به زندانیان، تجاوز گروهی و اعمال خشونت حکومتی است. هرچند کمیته تحقیق مجلس آخوندها با گفتگو با کسانی که شهامت کردند تا در این مورد حرف بزنند، سعی کرد نشان دهد که به دنبال چاره جویی است، اما نتیجه این تحقیق چه شد؟ برای جلوگیری از انجام این اعمال در آینده چه تمهیدی اندیشیده شد؟ هیچ! زیرا این اعمال سیاست نهادینه شده حکومت است و کمیته تحقیق مجلس آخوندها در مورد تجاوز جنسی در زندانها، دروغ بزرگی بیش نبود.

 

به دنبال مرهم

آمارهای جسته گریخته ای که منتشر می شود حکایت از آن دارد که به دلیل اعمال خشونت سیستماتیک حکومت و سیاست النَصر بالرُعب و حاکم کردن جو رُعب و وحشت بر جامعه، قشر عظیمی از مردم با یک حس نا امنی دایمی زندگی می کنند. این حس نا امنی از یک سو باعث بروز ناهنجاریهای متفاوتی می گردد که پناه بردن به الکل و مواد مخدر از ان جمله است، از سوی دیگر بروز بیماریهای اعصاب و روان شایع شده و روز به روز آمار افراد دچار به آن بیشتر می شود. به دلیل همین عصبی بودن، بردباری مردم و آستانه تحمل آنان پایین آمده و باعث بروز دعوا و درگیریهای ناخواسته می شود. آمار تصادفات جاده ای به دلیل همین فشارهای عصبی بسیار بالاست و سالانه تعداد بسیار زیادی از شهروندان به این علت جان خود را از دست می دهند. برخورد با کودکان و نوجوانان از سوی والدین و معلمان و پلیس و دستگاه سرکوب به دلیل فشارهای عصبی بسیار بد و گاه به شکنجه و کتک و تجاوزهای عدیده فرا می روید. در یک کلام، حاصل خشونت سیستماتیک رژیم سرکوبگر ولایت فقیه چیزی نیست جز جامعه ای که به دلیل فشارهای عدیده، آستانه تحمل آن پایین است و گاه به صورت جمعی و گاه گروهی دست به اعمال شنیعی همچون تجاوز گروهی می زند.

راه حل و نزدیک شدن به مشکلاتی از این دست در سرکوب بیشتر و خشونت عریان تر نیست، زیرا این اعمال همچون بنزین بر آتش عمل کرده و شعله آن را بالا تر خواهد برد. راه حل، روفتن و برانداختن رژیم سرکوبگر و خشنی است که خشونت را همگانی کرده است. آزادیهای همگانی و ایجاد رفاه و زدودن ترس از آینده می تواند همچون مرهمی بر این زخم عمیق باشد. در دراز مدت برنامه ریزی صاحبان اندیشه و کسانی که صلاحیت اظهار نظر در این مورد را با توجه به تخصص شان دارند، می تواند راه چاره را پیدا کند. و گرنه تا خشونت عریان حکومتی است و سرکوب علنی و اعدام و شلاق زدن در ملاءعام، تا دستگیری به جرم بد حجابی است و تحقیر جنسی و جنسیتی زنان و دختران و حاکمیت قانون تبعیض آمیز، حرف از چاره جویی بیهوده است.

 

بازگشت به صفحه اول