نوید جنبش اشغال وال استریت:
جهانی دیگر ممکن است
جعفر پویه
جنبش اشغال وال استریت در نیمه ماه اکتبر شروع شد. هزاران مرد و زن، پیر و جوان، کارگر و کارمند، مزدبگیر و بیکار روانه خیابان شدند تا بار دیگر علیه آنچه برخیزند که در سال 2008 با تزریق دلارهای دولتی از مرگ حتمی نجات پیدا کرد. به لطف گلوبال شدن سرمایه، این جنبش به سرعت گسترش پیدا کرد و جهانی شد. مراکز ایالتهای مختلف آمریکا صحنه حضور هزاران تظاهر کننده ای شد که شعار اشغال مرکز مالی منطقه خود را سر می دادند. این جنبش به سرعت از آمریکا به اروپا گسترش پیدا کرد و می رود تا هرجای جهان که سرمایه مالی فساد خود را گسترانده، سر بر آورد.
بحران مالی اقتصاد کازینویی سال 2008 آنقدر بزرگ بود که نو-لیبرالهایی که علیه دولت و عدم دخالت آن عربده می کشیدند، دست به دامان دولتها شدند تا آنها را از گرفتاری پیش آمده برهاند. این خواسته نشان داد که دولت ابزار حاکمیت طبقه ای است که حتا اگر ایدیولوژی اش بر ضد دولت باشد، وقتی راهها بر او بسته شد، این امکان تاریخی خود را به کار می گیرد. سرازیر کردن میلیاردها دلار توسط دولتها به جیب بانکها برای جلوگیری از ورشکستگی بیشتر آنان، چاره این درد بی درمان سرمایه داری نبوده و نیست. پولی که دولتها از جیب مالیات دهندگان یا همان مردمی که برای تامین حداقلهای خود در تلاشند، سرازیر کرد، تنها توانست اندک مرهمی بر زخمهای ناسور بر خود رمبیده باشد. تاوان این بذل و بخشش بزرگ را باید مردم اندک اندک از همان درآمدهای ناچیز خود بپردازند. در حالی که این حجم عظیم نقدینگی نه تنها تورم به همراه خواهد آورد، بلکه بنیادهای هار و گرسنه، انگلهای سفته باز و قمار بازهای بورسهای معروف را حریص تر می کند تا دست باز تر به کار خود ادامه دهند. و اکنون پس از آن پرداختهای گزاف از کیسه مردم، آثار تخریبی اش عیان شده است. بحران ساختاری ای که دولتها با تزریق پول به موسسات انگلی نو-لیبرالی آن را اندکی تخفیف دادند، بار دیگر سر بلند کرده و این بار معیشت و زندگی توده های مردم را به طور بیرحمانه تری هدف گرفته است. مردمی که در بهشت سرمایه داری از حداقلهای یک زندگی شرافتمندانه برخوردار نیستند، این بار دیگر گوش شان به بلندگوهای دم و دستگاه دروغ پراکنی و وعده دهنده بدهکار نیست. آنان می دانند که از امامزاده هایی به نام دولت و مجلس معجزه ای برنمی آید. آنها می دانند که این به ظاهر ابزارهای دموکراتیک و افزارمندان آنها که توسط مردم عادی در نمایش مضحک تر انتخابات به کرسیهای قدرت راه یافته اند، ابزار حاکمیت کسانی هستند که انگل وار از قبل همان اندک دستمزد آنان امرار معاش می کنند. آنها کازینوهای اقتصادی خود را برای چپاول مردم رنگ و لعاب زده اند و دولت و مجلس نیز همکار و همدست غارتگران اند. به همین دلیل تظاهر کنندگان، مراکز اقتصادی نو-لیبرالی و کازینوهای نمایش قدرت آنان را هدف گرفته اند و یک راست به سراغ اینها رفته اند.
جنبشی که هزاران نفر از توده های مردم را خودانگیخته به خیابانها کشیده است، کاملن واقف است که دست دراز دولتهای به ظاهر بی قدرت نو-لیبرالی به سوی سفره آنان دراز شده تا همان اندک دستمزد شان را نیز برباید. این تازه کسانی هستند که کار و یا حداقل درآمدی دارند. ارمغان کشتی به گل نشسته ی بشارت دهندگان پایان تاریخ برای مردم، بیکاری، بی بهره بودن از بیمه اجتماعی، نداشتن امکان تحصیل و نداشتن خانه و کاشانه، مهاجر و جنگ زده و آواره بوده است. اکنون این توده های بی بهره از حداقل امکان زندگی روانه خیابانها شده اند و مستقیم به سراغ مراکز مالی سرمایه داری می روند، آنها را زیر ضرب می گیرند و به هیچ امامزاده، مجلس و رییس جمهوری هم دخیل نمی بندند، زیرا می دانند که خود این عروسکهای خیمه شب بازی بخشی از نمایش مضحک اقلیتی هستند که کمتر از یک درصد جامعه را تشکیل می دهند، اما بیشترین درصد ثروت را در جیب دارند، کمترین مالیات را می پردازند اما تمام امکانات را به خود اختصاص داده اند. تازه اگر هم در کار و کاسبی شان که کلاهبرداری مردم است، ورشکسته شوند، این دولتها هستند که باید از کیسه مردم تاوان خسارت از –ما– بهترانها را بپردازند.
اما دیگر این همه زورگویی، این همه بی شرمی، این دغلبازی و تزویر دارد به پایان راه خود می رسد، زیرا مردم دیگر حاضر نیستند به قوانین آنها گردن بگذارند و زور گوییهای آنان را بپذیرند. در همه این تجمعها بار دیگر شعار "کارگران جهان متحد شوید" شنیده می شود. بار دیگر جوانان پرچمهای سرخ را بالا برده اند و کارگران همپای جوانان و دیگر اقشار وارد میدان می شوند. هرچند به علت سالها تبلیغات یکجانبه و سم پاشی علیه سوسیالیسم و کمونیستها، آنها از حداقل تشکیلات برخوردارند، اما هم این که جمع به میدان آمده، به آرمانهای فراموش شده و بایگانی شده توسط قداره بندان نظم نوین، اقبال نشان می دهد و آنها را بار دیگر به پرچم اعتراضات خود تبدیل می کند، نشان دهنده این است که می شود تعدادی از مردم را مدتی فریفت، اما همه مردم را برای همیشه نمی توان فریب داد. حال دیگر نظمی که خود را به دروغ بی ایدیولوژی قلمداد می کرد تا ایدیولوژی نو-لیبرالش که آن را در هزار رقم کاغذ رنگی می پیچید تا از دید دیگران پنهان بماند، به میانه میدان کشیده شده و بی خاصیت بودنش به خود آنان نیز اثبات شده است. اکنون دیگر مشخص می شود نظم نوین آنها فریبی بیش نبوده و برای چپاول و غارت بیشتر وعده هایی داده اند که نه در توان شان بود و در ماهیت شان.
بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، این بازوهای چپاول سرمایه های انگلی به زایده های بی خاصیتی تبدیل شده اند که از هیچ گونه وجاهتی برخوردار نیستند. اگر تا دیروز همین نهادهای سرمایه داری نو-لیبرال برای دیگران تکلیف روشن می کرد و راه حضور سرمایه ها را باز می نمود، حال خود تبدیل به بخشی از مشکل شده است. اقتصاد کازینویی با این ابزارها مرزهای ملی را از پیش پای سرمایه های غارتگر بی می داشت تا بدون پرداخت گمرک و مالیاتهای منطقه ای تا آنجایی که می توانند در نابودی اقتصاد ملی کشورها بکوشند، تا سرمایه نو-لیبرال بتواند هر آنچه می خواهد بدون هیچ مانعی انجام دهد. ساخت حبابهای مالی برای غارت، بدون وجود و حضور هر گونه نقدینگی، دغل و فریبی است که این نهادهای مالی به کار می گرفته اند تا بنیانهای اقتصادی توده های مردم را به باد فنا دهند. همین دغلبازی بلای جان شیوه ای شد که خود را بدون رقیب و یکه تاز میدان می دانست بدون توجه به این که با این اعمال در اصل گور خود را حفر می کند. حال نتیجه این اعمال تخریبی آشکار شده و چاههای ویلی که این دغل و فریب حفر کرده است، دیگر با هیچ کمک و مساعدت دولتی ای پُر نخواهد شد، مگر این که حفر کنندگان در آن دفن شوند و سر این چاهها بسته شود. این فریاد هزاران تظاهر کننده از شیکاگو تا سیدنی، از لندن تا قاهر و از فرانکفورت تا توکیو است که خواهان اشغال این مراکز تخریب گر هستند. آنها این دغل و فریب را با پوست و گوشت خود حس کرده اند، آنان غارتگران سرمایه های ملی و شخصی خود را به درستی نشانه رفته اند و دیگر می دانند که اقتصاد نو-لیبرالی با این مراکز کازینویی است که جهان امروز را به سوی فلاکت می کشاند. انبوه زن و مرد، جوان و پیر یکصدا خواهان جهانی بهتر هستند و نفرت و انزجار خود را از سیستم غارتگران با صدای بلند اعلام می کنند.
در نخستین روزهایی که این جنبش آغاز شد و شعار "وال استریت را اشغال کنید" را فریاد کرد، هیچ رسانه آمریکایی حاضر به انعکاس این خبر نشد. در حالی که پلیس کشور بهشت سرمایه داران اعلام می کند که هفتصد نفر را دستگیر کرده، روزنامه ها و خبرگزاریها، رادیوها و تلویزیونها هیچ خبری از این اتفاق مخابره نمی کنند. به لطف موقعیت اینترنت و جهان بی مرز، نقاب از چهره زشت این به اصطلاح چرخ پنجم گاری دموکراسی نو-لیبرال برانداخته می شود و معلوم می کند که آنها در همدستی با یکدیگر اقدام به بایکوت این اعتراضها کرده اند. اما مخابره سریع خبر توسط شهروند-خبرنگاران و حمایت از آنان در شهرهای دیگر و گسترش سریع این اعتراضها، همه این به ظاهر ابزار دموکراسی نو-لیبرالی را در مقابل یک عمل انجام شده قرار می دهد. پاسخ این که آنها به چه دلیل اقدام به این بایکوت کردند، اظهر من الشمس است و نیاز به توضیح ندارد؛ چه توقعی از مراکز خبری ای می رود که سهام آنان در همین بازارهای بورس معامله می شود و سهام داران عمده آنان کسانی هستند که نیازشان برای غارت جهان را توسط همین ابزار تبلیغاتی به پیش می برند. کارکرد این نهادهای به ظاهر خبر رسانی در تیوری نو-لیبرالها چیز دیگری است و هیچ ربطی به جنبش مردم و خواسته های آنان ندارد.
در مرکز بزرگترین اقتصادهای مدعی سرمایه داری نو-لیبرال، مدتهاست که کارخانه ها یکی پس از دیگری ورشکسته یا نیمه ورشکسته می شوند. خط تولید آنها راکد می شود و کارگران و کارکنان بیکار شده به خیابانها سرازیر می شوند. مردم بیکار شده، نگران خود و خانواده هایشان هستند. پس از بیکاری، اقساط خانه ها به بانکها پرداخت نمی شوند، بانکهای نزول خوار که در انتظار این موقعیت هستند، خانه ها را مصادره می کنند، خانواده بیکار شده روانه خیابانها می شود و بی خانمان. آنانی که از خود خانه ای دارند، بدون بیمه بهداشتی و درمانی، اگر بیمار شوند کارشان با کرام الکاتبین است. هزینه تحصیل کودکان کمر شکن است، چگونه باید پرداخت شود؟ کسی نمی داند. به لطف ایدیولوژی نو-لیبرالها، همه چیز خصوصی شده است. بنگاههای خصوصی شیره جان مردم را مکیده اند و اکنون در روز تنگدستی به راه خود می روند و فرد بیکار را آدم به حساب نمی آورند. این معنای ایدیولوژی نو-لیبرالی است که جامعه را از انسانیت تهی کرده و پول را بر فراز همه شوونات اجتماعی و انسانی نشانده است؛ آنهم پولی که سهم مردم عادی از آن چیزی نیست جز اندکی برای تهیه نان بخور –و- نمیر که اکنون همان نیز از آنان دریغ می شود.
تخریب گری و نابود سازی ای که نو-لیبرالها بر جهان و اقتصاد آن اعمال کرده اند، با هیچ راهکاری در چهار چوب سیستم تا مغز استخوان فاسد و فرتوت سرمایه داری قابل حل نیست. این سیستم به انتهای راه خود رسیده است. اگر به دلیل نبود آلترناتیو و به برکت زور و قلدری و قلچماقی سرکوبگران سرمایه و تیوری سازان آنها که توانسته اند مدتی تخم یاس پیرامون امکان جامعه ای عدالت محور و انسانی را بکارند، اکنون اما خود در چنبره ای گرفتار شده اند که هیچ پاسخی برای آنچه انجام داده اند، ندارند. بحران ساختاری پیش رو، راه حلی دیگر را می طلبد. سیستم سرمایه داری دیگر قادر نیست تا جهان را به شیوه گذشته مدیریت کند. برهم ریختگی ارکان آن به دلیل ناتوانی مدیران یا عدم کاردانی آنان نیست، سیستم فرسوده دچار بحرانی است که راه برون رفت از آن در خودش نیست. بن بست پیش رو هرچند با مُسَکنهایی به قیمت خانه خرابی میلیونها نفر ممکن است اندکی به عمر آن بیفزاید، اما چاره کار نیست، زیرا این بحران بعد از اندک مدتی سهمگین تر سربلند خواهد کرد.
جهانی دیگر ممکن است. اکنون مردم به سیستمی دیگر و راه حلی دیگر فکر می کنند. اکنون بار دیگر شبحی بر فراز سر آنان به پرواز در آمده است. این پرنده بخت آنان نیست، این ناقوس مرگ سیستمی است که صدای شکستن استخوانهای مردم تهی دست و فرودستان جامعه سرمایه داری در زیر بار سنگین آن شنیده می شود. اکنون دیگر مردم رنج دیده نشان می دهند صبرشان سر آمده و لبریز شده است. آغاز اندیشیدن به جهانی دیگر، جهانی عاری از ستم و استثمار و بهره کشی انسان از انسان در شعارهای جنبش نوین به گوش می رسد. تا رسیدن به توافق عمومی برای گذر به این مرحله هنوز راه زیادی است، اما آغاز اندیشیدن به آن، این نوید را می دهد که بار دیگر شبحی به پرواز در آمده است که آرمان مردم تهی دست و فرودستان جامعه را مانیفسته می کند.