اسلامی کردن دانشگاهها، راهبرد همیشگی حکومت

 

نگار الوندی

 

اسلامی کردن دانشگاهها از سالهای اولیه ی پس از انقلاب و به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی مورد توجه حکومت  بود. در سال 1359 با انجام انقلاب فرهنگی طرح اسلامی کردن دانشگاهها کلید خورد. هدف از این طرح پاکسازی  اساتید و دانشجویانی عنوان شد که از دید رژیم، غرب زده بودند. این اقدامات به عنوان بخشی از برنامه ی حکومت برای مبارزه با فرهنگ غرب در ایران محسوب می شد. در  آن زمان محتوای کتابهای درسی توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی مورد بازبینی قرار گرفت. همچنین از نظر  ظاهری نیز دانشجویان دانشگاهها مقید به رعایت برخی مقررات سختگیرانه  شدند. پس از گذشت حدود 31 سال از نخستین روزهای انقلاب برای بار دوم در خرداد 1390 یعنی 2 سال پس از انتخابات جنجالی 1388 لزوم بازنگری در منابع علوم انسانی از سوی سران رژیم مطرح شد. چنانچه آیت الله خامنه ای در سخنان خود تحصیل حدود 2 میلیون از 3 و نیم میلیون دانشجو در رشته های علوم انسانی را مایه ی نگرانی دانست. ولی فقیه نظام نظر خود را این گونه بیان کرد که:«مبنای علوم انسانی غرب که در دانشگاههای کشور به صورت ترجمه ای تدریس می شود جهان بینی مادی و متعارض با مبانی قرآنی و دینی است، در حالی که پایه و اساس علوم انسانی را باید در قرآن جستجو کرد.» در پایان وی از دولت، مجلس و شورای انقلاب فرهنگی خواست به این موضوع رسیدگی کنند. در ادامه ی این هیاهو برای بازنگری در منابع علوم انسانی در 6 آذر 1390 خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پایداران اعلام کرد که:«رئیس پزوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نحوه ی بازنگری در 555 درس منتخب از میان 38 رشته ی علوم انسانی را تشریح کرد. بنا به این گزارش حمیدرضا آیت اللهی رئیس پزوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی وزارت علوم-تحقیقات و فناوری در نشستی خبری با بیان این که 3 هزار و 21 نفر از اساتید در ارتباط با 555 درس منتخب از میان 38 رشته که برای بازنگری انتخاب شده بودند، همکاری داشتند گفت:«با توجه به کاستیهای متعدد رشته های علوم انسانی در کشور که روز آمد و مناسب فرهنگ ایرانی-اسلامی نبود، بر همین اساس با توجه به یکی از دغدغه های جدی مقام معظم رهبری تعدادی از منابع مورد بازنگری قرار گرفت.»

 

واقعیت این است  که تلاش نو بنیادگرایان اسلامی پس از انتخابات خرداد 1388 تشدید شده و  یکی از مهم ترین این حوزه ها علاوه بر لباس و پوشش دانشجویان، علوم انسانی است. نکته ی مهم این است که علوم انسانی در بین رشته های دانشگاهی دستاویز  خوبی برای مشروع سازی نظام حاکم به شمار می آید؛ چرا که می توانند به عنوان  نظام فکری تعریف شوند که نظام سیاسی  حاکم آن را ایجاد می کند و از جهت  نظری با نظام حاکم تقویت شده و  از نظام موجود پشتیبانی خواهد کرد. حاصل کار هم حلقه ی نظری برای مغز شویی است  که در متن آن وحدت نظری و عملی در سیستم  قدرت  هر روز قوی تر و مستحکم تر شود. بنابران مشاهده می کنیم  که نظام سرکوبگر حاکم از علوم انسانی به عنوان قالبی برای ایدئولوزیک کردن ایدئولوزی خود استفاده می کند و در پی این هدف است که دانشجویان علوم انسانی و در نهایت متخصصان این گونه رشته ها را از نقش روشنگری خود دور کرده و آنها را تبدیل به کنشگرانی می کند که نه باورداشتها و مسیرهای کنش شان را آزادانه انتخاب می کنند و نه درباره ی موقعیت اجتماعی برداشت آزادانه ای دارند. آنها به عنوان اعضای جامعه تنها آزادند که فرمان بری کنند. با توجه به این که هر کنش گری، کنش خود را بر مجموعه ی دانشی بنا می کند که در دسترس اوست؛ بنابراین بازنگری در منابع علوم انسانی ابزاری برای رسیدن به هدف نظام حاکم است. این در حالی است که در ایران تمایلات سکولاری در بدنه ی جامعه به ویزه در میان فرهیختگان تقویت شده است. بنابراین ساده نیست که حاکمیت چنین خواب و خیالی برای این جامعه ببیند. اما روشن است که در برآورد کردن این خواست حاکمیت می تواند هزینه ها و تلفات سنگینی به جامعه تحمیل کند و این کاری است که همواره کرده اند. بنابراین بر ماست که خطر انقلاب فرهنگی دوم در محافل دانشگاهی را دست کم نگیریم.