چند شعر كوتاه براي نشريه نبرد خلق

م . وحيدي، از قرارگاه اشرف، آذر 1390

 

ريشه ها

خاستن،  زيبايي بود

روييدن

كه از تراكم عشق مي جوشيد

صداي وزش بود

سنگي

برشاخسار سبز حوادث

كه دشنه هاي شهر را صيقل مي داد

ريشه هايي كه روز را

در كشاكش خورشيد ها

                        نمي بينند

خاكستر شد

در سنگلاخ پر ريخته را

يادت هست ؟

                          جوانه مي زنند

زمين چگونه از پرتگاه حضورت

بر خاك افتاد

 

***    

نقش تو

وطغيان

نفسهاي تو

با خون و جنون همزاد شد

مرا شرح مي داد

ياد ت هست ؟

وقتي كه پژمردگي شانه هايم

 ***

از فاصله پر مي شد

طرح

و خستگي

روياي من

تنديس سالهاي خالي ام بود

كدامين خطوط بود

كه از دايره وقت خالي مي گذشت

 

***

 

حقانيت

وشعر مرا  

افسانه اي كه خواندم

درشعور ناب آوازهاي تو

خود را

بارور مي كرد

از دريچه زمان

پنجره هاي شعر

               حلق آويز كرد

خيابان را

تا حقيقت زمين را

به هياهو مي خواند

اعتبار بخشد

يادت هست ؟

 

 

بازگشت به صفحه اول نبرد خلق

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد