خصوصی سازی متکی بر رانت، تحکیم استبداد(2)

 

شهره صابری

 

تروتسکی در کتاب تاریخ انقلاب روسیه می نویسد:« سرمایه داری، طی همه ی مراحل رشد برای ملل را منتفی کرده و راه را برای جهان شمولی و پایداری بشر هموار کرده است. از این رو تکرار شکلهای رشد در ملل مختلف به کلی منتفی است ... سرمایه داری کشور عقب مانده از لحاظ تاریخی را وادار می کند که پیش از موعد معینی چیزهای آماده را اقتباس کند و در این راه مراحل بینابین را از قلم بیندازد.»

 

قرن 11 در اروپا نقش کلیسا کاستن از ستمگری فئودالها و اقوام غارتگر بود. کلیسا برای چپاولگران و مردم قابل احترام بود و دیرهای رهبانان مرکز فعالیتهای عمرانی گردیده بود.  اما پس از آن، در قرون وسطی، فئودالها و کلیسا فشار بر مردم اروپا را آفزایش داده و در نتیجه مردم روز به روز فقیر تر می شدند. در اواسط این دوران تاریخ شاهد برآمد اصلاح طلبان مذهبی مانند لوتر و کالون با پرچم پروتستانیسم شد.

با شروع جنگهای صلیبی در اواخر قرن یازدهم که «این جنگها نه فقط موجب مبادلات اقتصادی بزرگی مابین اروپا و خاور میانه شدند و نه تنها مصنوعات و اکتشافات و کتب علمی و فلسفی دانشمندان شرق و متفکرین و فلاسفه ی یونانی را به اروپاییان شناساندند، بلکه تهیه ی خوراک و پوشاک و اسلحه برای این جمع کثیر موجب شد که همه ی پیشه وران خاور کار فراوان به دست آورند و به اختراعات صنعتی تشویق شوند و شهرها بیش از پیش با رشد تدریجی بورژوازی توسعه یابند، رستاخیز شهرها و پیروزی آزادیخواهان محلی که شرط لازم برای پیشرفت صنعت و تجارت و اختراعات فنی است از مشخصات ممتاز این عصر است. دهات همه در زیر یوغ استبداد مطلق اشراف و فئودالها کمر خم کرده بودند و دهقانان بینوا و بی هنر و بی سواد که به تدریج از چنگ فئودالها آزاد می شدند وضعی مبهم و اسف انگیز داشتند.» (تاریخ صنایع و اختراعات، نویسنده پیر روسو، ترجمه حسن صفاری)

 

به علت ظهور پروتستانیسم در سیستم سرمایه داری نوپا و مراحل اولیه ی رشد آن، که در واکنش به حرص و آز کلیسا و فئودالها شکل گرفته بود پروتستانیسم به حافظ منافع بورژوازی، مساعد برای انباشت سرمایه و استثمار زیردستان توسط زبر دستان تبدیل شد. لوتر ستمکشان انقلابی را سگهای هار می خواند و بیشرمانه می گفت:«اگر زبر دستان زشتکار و بیدادگر هم باشند زیر دستان نباید بر ایشان عاصی شوند.» یا یکی از عقاید کالون این بود که:«ماموریت مردمان از پیش به وسیله ی خداوند مقدر شده است و از این رو انسان در هر مقامی که باشد باید در کارش به موفقیتهایی نائل آید. ثروت بوژواها را خداوند به آنها سپرده است و بهره کشی از کارگران مزدور نزد پیروان کالون امری خدا پسندانه بود.»(تاریخ تحولات اجتماعی، مرتضی راوندی) این مذاهب و اعتقادات بود که سبب رشد و پیشرفت سرمایه داری در اروپا گردید. اما در تحلیل غایی همان طور که در ابتدا آمد، مناسبات تولیدی بود که سبب پیدایش این مذاهب و افکار شد. به عبارتی چیزی که معلول بود یعنی (مذهب و افکار و اعتقادات) توسط نظریه پردازانی که درک مادی از تاریخ نداشتند، علت شد.

 

ماکس وبر در پروتستانیسم و روح سرمایه داری تلاش کرده تا ثابت کند که مذهب عامل پیدایش سرمایه داری است. در نقطه مقابل کارل مارکس در مقدمه ی کتاب نقد اقتصاد سیاسی نوشته است:«به طور کلی طرز تولید زندگی مادی، تکامل اجتماعی، سیاسی و فکری زندگانی را تعیین می کند. در تولید اجتماعی وسایل زندگی بین افراد روابط معینی ایجاد می شود که به اراده ی آنها بستگی ندارد. این روابط را روابط تولیدی می نامند که متناسب با مرحله ی معینی از تکامل نیروهای استحصالی می باشد. مجموع این روابط تولیدی سازمان اقتصادی جامعه یعنی پی و بنیانی را تشکیل می دهند که بر روی آن سازمان فوقانی قضایی، سیاسی و فکری قرار می گیرد و اشکال مختلف وجدان بشری را به وجود می آورد.»

 

وقوع جنگهای صلیبی که حرکت اولین قشون آن در سال 1096 انجام گرفت سبب ارتباط و آشنایی ملل غرب و شرق و ورود و صدور امتعه و محصولات فکری به یکدیگر شد. با فتح قسطنطنیه (استانبول ) توسط دولت عثمانی ارتباط غرب و شرق دچار مشکل شد و سرمایه داران و بازرگانان طماع غربی در جستجوی راههای دیگر ارتباط سرزمینهای ناشناخته را کشف کردند. همچنین با ظهور مشکلات مالی در سیستم فئودالی حکومتهای غربی به فکر تجاوز به کشورهای شرقی و سرزمینهای کشف شده، هم برای تامین منافع فوری هم برای تامین مواد خام برای صنایع افتادند و این ارتباطات سراسر دارای کشمکش جهانیان را ناگزیر به برخورد با یکدیگر که عامل پویایی و تکامل جوامع است نمود. بعدها نیز شیوه های امپریالیسم فرهنگی در کنار شیوه های کهنه ی امپریالیسم در جهت به وجود آوردن فرهنگی یکدست و یکنواخت، به علت نیاز به جوامع مصرفی، برای کسب سود، الزام ارتباط بین شرق و غرب را از زمان وقوع جنگهای صلیبی تا به امروز حفظ کرده است. بر این اساس است که به گفته ی تروتسکی سرمایه داری راه را برای جهانشمولی و پایداری تکامل بشر هموار کرد و باعث شد جوامع از لحاظ تاریخی عقب مانده مراحل بینابین را از قلم بیندازند. در مطلب قبلی(مندرج در نبردخلق شماره 318) گفته شد که تضاد طبقاتی که قوه ی محرکه ی تاریخ و شکننده ی دیسپاتیسم است در جامعه ی ما به وجود می آید. بر این اساس لزومی بر گذراندن مراحل قبل از آن به دلایل گفته شده نمی بینیم. اما سرمایه داری جوامع عقب مانده از حیث تاریخی به دلیل جهش از فراز مراحل بینابین ماهیت و خصلتی متفاوت از سرمایه داری شکل گرفته در غرب دارد.

 

ایمانوئل والرشتاین از یک تقسیم کار جغرافیایی کار در ابتدای مراحل رشد سرمایه داری نام می برد و جهان را به سه منطقه تقسیم می کند که از این قرار است:

1- منطقه ی مرکزی: مناطقی که بر اقتصاد جهانی تسلط دارد و بقیه ی مناطق را استثمار می کند. کار در این مناطق کار آزاد است (مانند انگلستان در عصر ویکتوریایی)

2– منطقه ی پیرامونی: مناطقی که مواد خام را برای مناطق مرکزی فراهم می کند و به سختی استثمار می شود. کار در این مناطق کار اجباری است (مانند آفریقا که برده تولید می کرده است)

3- منطقه ی نیمه پیرامونی: مناطقی که بین استثمار شدن و استثمار کردن قرار دارند (مانند موقعیت روسیه قبل از انقلاب اکتبر 1917).

او می گوید که ساختار سیاسی کم تحرکند ولی استثمار اقتصادی جریان انتقال مازاد از قشرهای پایین به بالا از حاشیه به مرکز و از اکثریت به اقلیت را تسریع می کند. برای پیدایش سرمایه داری 3 چیز ضرورت داشت:

1- گسترش جغرافیایی از طریق اکتشاف و استثمار.

2- تحول شیوه های متفاوت نظارت بر کار مناطق اقتصاد جهانی

3- توسعه ی دولتهای نیرومندی که به دولتهای مرکزی اقتصاد جهانی تبدیل شده بودند، و گسترش جغرافیایی ملتها پیش نیاز دو مرحله ی دیگر است.

از جنگ جهانی دوم به بعد امپریالیسم خصوصا امپریالیسم فرهنگی مبارزه ی بی امان خود را علیه بیداری مردم و ساختن فرهنگی یکدست و یکنواخت را مطابق با برنامه های سرمایه داری آغاز کرده است بر این مبنا مناطق پیرامونی و نیمه پیرامونی پیشین در حسرت بهشت مناطق مرکزی جهان به تقلید از نظام اقتصادی این مناطق در صدد دگرگونی نظام اقتصادی خود به نظام اقتصاد آزاد بر آمده اند که بر اساس شرایط رشد این جوامع شکست یا پیروزی طرح خصوصی سازی و حرکت به سمت اقتصاد آزاد موضوعی بحث بر انگیز است. اما از آنجا که مراحل رشد سرمایه داری در این جوامع طی نشده، این سیستم در این جوامع خصلتی خود ستیز به خود می گیرد و از آنجا باز مناطق پیرامونی و در برخی موارد نیمه پیرامونی (زیرا ممکن است برخی از مناطق نیمه پیرامونی از امتیازات خود در ابتدای این راه به خوبی استفاده نکرده باشند) در مرحله ی گسترش جغرافیایی شرکت نداشته اند برای پیشبرد اهداف خود و انباشت سرمایه ناگزیر به استثمار شدید توده های داخل جامعه هستند که این امر خود تضاد طبقاتی شدیدی را در این جوامع سبب خواهد شد . نحوه ی واگذاریها و عملکرد و جایگاه  سرمایه داری کشور های پیرامونی و نیمه پیرامونی در نظام جهانی سرمایه داری بسیار تعیین کننده هستند که در شماره ی بعد به آن خواهم پرداخت.

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق